با توام بفهم
دلگرمی میخواهم
نه سرگرمی ...
نمي دانــم
چــرا بيــن ايــن همــه ادم
پــيــله کــرده امــ
بــه تــو
تازگیها سرزمینی پیدا کرده ام
خالی از هیاهو
خالی از دغدغه
آرام...
بی دل
آری
بی دل...
تنها هزینه اش همین است
بیا که بی هم
به آنجا برویم...
++ ﻏﻤﺖ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﻋﺸــﻖُ ﺍﻣﺎ ؛ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩُ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻏﺼﻪ ﺍﺕ ﻻﻏـﺮﻡ ﮐـﺮﺩ
ﻟﺒﺎﺳﺎﯼ ﮔﺸـﺎﺩُ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
هربار باران بارید
به من فکر کن
به زنی که دریک هوای دونفره ،تنهاست
دارد آسمان بر سرم می ریزدو
می ترسم دست های تو
چترباز آغوش دیگری شده باشد
++از وقتی رفته ای من هیچ بغضی ارزان نفروخته ام همین دریا شاهد است
قيافه ام منفي است
وغيرقابل جذرگرفتن
رنگ پوستم نارنجي
همرنگ بغض
جلدمدادهاي رنگي ام را
دست هايي غريبه سياه كرده اند
وقتي چيزي مي نويسم
دستهايم سياه مي شوند
به من مي گويند دزد گردو هاي روي درخت
از قضا كوچه ي مافقط چنار دارد و
حالا هم كه زمستان است و
درختان از انگشتهاي سياهم لخت ترند
اگرعاشق بودم چيزديگري مي نوشتم
شايد آغوشي گره خورده و
عرق كرده و درهم
حالا كه نيستم
مي نويسم
ميروي
لعنتي
بي تو چقدر سخت است...
++دستهای تو تصمیمم بود باید میگرفتم و دور میشدم
++درصداکردن نام تو ...یک(کجایی)پنهان است! یک(کاش می بودی)! یک(کاش باشی) !من نام تورا به قرینه ی این همه دلتنگی وپرسش صدامیزنم.
مقصر نبودی
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .
++ مجوز ندادند؛می گویند شعرهایت حرام است هرکس می خواند مست می شود!الکل ندارد،من از چشمان تـــــو می نویسم!
++ باور کن برای کشیدن چشمهایت تمام مدادهای سیاه من تمام میشود و چشمهای تو نا تمام می ماند!
++
ﺷﺪﻩ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﻟﺖ ﻣﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ک ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺳﺨﺖ ﺩﻧﺒﺎﻝِﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ک ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘـﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﯾﮏ ﮐﺎﻓﻪ ﯼِ ﺍﺑﺮﯼ
ﺗﻪِ ﻓﻨﺠﺎﻥِ ﺗﻮ ﻓﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﻪ ﯼِ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ
ﺩﻟﺖ ﺟﻮﯾﺎﯼِ ﺍﺣﻮﺍﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ ﺍﮔﺮ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﮔﻮﺷـﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ
ﻧﺼﯿﺒﺖ ﺑﻮﻕِ ﺍﺷﻐﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺣﻮﺍﺱِ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﭘﺮﺕ ﺭﻭﯼِ ﺷﯿﺸـﻪ ﻫﺎﯼِ ﻣﻪ
ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺟﺎﺭ ﻭ ﺟﻨﺠﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﺐِ ﺳﺮﺩِ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺮﺯﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺮﭼﻨﺪ
ﺑﻪ ﺩﻭﺭِ ﮔﺮﺩﻧﺖ ﺷﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﯼِ ﻋﯿﺪﻫﺎﯼِ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﺎﺭﺕ ﭘﺴﺘﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﺒﯿـﻪِ ﻣﺎﻫﯽِ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻪ ﺭﻭﯼِ ﺁﺏ ﻣﯽ ﻣـانی
ﮐﻪ ﺳﯿﻦ ﺍﺕ ﻫﻔﺘﻤﯿﻦ ﺳﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﻮﺩ ﻫﺮ ﺧﻮﺷﻪ ﺍﺵ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﻫﻔﺘﺼﺪ ﺳﺎﻟﻪ
ﺍﮔﺮ ﺑﻐﻀﺖ ﻟﮕﺪﻣﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﺸﻘﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼِ ﺁﻥ
ﺍﻻ ﯾﺎ ﺍﯾﻬﺎ ﺍﻟﺤﺎﻝِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺳﻬﻢِ ﺳﯿﺐِ ﺁﺭﺯﻭﻫـﺎﯾﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽات مالِ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ دیگر نیست...
++ديدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود.افتاد.شکست . زير باران پوسيد آدم که نکشته بود .عاشق شده بود
می دانی...
دِلم یِک جرعه شراب میخواهد
وهم آغوشی با تو که مستم کند.
خماره تنت هستم
به زمين و زمان ميكوبم تا
كمي از آغوشت به تنم برسد.....!!!!!
++دلتنگ که میشوم دستم به هیچ کاری نمیرود... حتی نفس کشیدن ..
++تو ، تنها رازی هستی که آرزوی فاش شدنش را دارم . . .
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان❤❤love❤❤ و آدرس divaneh22.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.